تنگسیر


تنگسیر


آنهایی که هنوز استوارند

 

 

هنوز هم استوار است.هرچند گذشت سال ها از عمرش کمی کمرش را خم کرده و رنگ و رویی به صورتش نمانده ولی هنوز خود را محکم به دیوار نگه میدارد.صاحبش وقتی به فکر ساختن دری برای خانه و زندگی ساده اش می افتد چند چوب سرخ ملیباری را با کمک میخ های سر گرد به هم متصل میکند تا این در زیبا متولد شود.یک رنگ روغنی براق به رویش میکشد تا زیباییش درتلالو آفتاب بوالخیر چشم نوازی کند.دریچه حیاط زندگیشان به همین سادگی متولد شده بود.به سادگی دل های پاک صاحب خانه اش.با دیوار گلی آشنایش می کنند.آنها دست به دست هم می دهند و مغرور و پایدار به دور زندگی مرد و زن جوان حصار امنیت می کشند.خاطرات زیبایی دارد.خانه شلوغ, بچه های کوچک, مراسم محرم هرسال و نذری شب هفتم,تابستان های گرم و میگوی فراوان, باد شمال پائیزی,لیمر و لچیزوم,باران نم نم چهله زمستان و ناگفته های بسیار دیگر.همه از کمر خم شده اش نمایان است.دیگر از صاحب خانه اش خبری نیست.چندین سال پیش رهایش کردند و به خاطره ها پیوستند.کسی دیگر دریچه اش را باز نمیکند.کسی حتی با تکه سنگی تنش را نوازش نمیدهد.هنوز هم دست به دست دیوار گلی از حیاط محافظت میکند,هر چند دیوار هم دیگر رمق ندارد.سنگ هایش کم کم خاک شده اند و باران گل هایش را شسته ولی هنوز هم دوستش را رها نکرده است.از روزی که سنگ بر پشتش نهادند تا دیگر کسی بازش نکند او دلگیر است.او باید باز باشد باید رفت و آمد مردم را درخانه ببیند.ما که سراغش را نمیگیریم.نمیدانم شاید هم مرده باشد.ولی مطمئنم ایستاده مرده است.......


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





نويسنده: محمد خلیلی | تاريخ: چهار شنبه 1 شهريور 1391برچسب:, | موضوع: <-PostCategory-> |